سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دریــــــــای نـــور

آفتاب در وسط آسمان خود نمایی میکرد......هوا لباس گرم پوشیده بود....نزدیک های 2 بعد ازظهر ....حال وهوای عجیبی فضای گلستان شهدا را پرکرده بود.....

.

اولین پنجشنبه ی مهرماه 92.....

همزمان با هفته ی دفاع مقدس...

...

پا به زمینی میگذاری که بیش از 7400شهید

در آن آرام گرفته اند.....

 

وتو....

پناهگاهی یافته ای.....

در این ....

شهری ...

که گرد و غبار غفلت دل های مردمش....

دیده ها را کور ساخته است....

...

پناهگاهی......به وسعت اخلاص افلاکیانش

 

وحسی که آرامت میکند......

در اطراف عاشقانی را میبینی که.....

برای مراسم چند ساعتی زود تر...آمده بودند....

..

....

و...او آرام آرام......در میان لاله ها ی پر کشیده قدم بر میداشت......

...

 

..

چه کسی احساس او را میفهمید؟؟....

 

..

مبهوت وحیران اطراف را نظاره میکرد....

..

...وهمچنان...

غرق در افکار خویش.....

..

به دنبال گمشده ای.....

..

انگار که در این دنیا نیست....

 

 سردر گم تر از همیشه....

...

 

بار اولش نیست....

 

..

...

هر بار ....

همین گنگی....

...

 

اما این بار منتظر یک نگاه......

 

یک توجه خاص...

 

روزها در نظرش سخت می گذشتند....

 

 

پاهایش او را بی اختیار......  به سمت یوشع نبی میبردند....

...

و لحظه هایی که ..

تمام وجودش را بی وجود حس میکرد...

یک پیمبر.....

یک زیارت...

بوی گلاب مستش میکند....

 

ازپله ها پایین آمد...

زیر سایه ی درختان سرو به راه خود ادامه داد.....

 

 یاد آن همه خاطره دلش را تکه تکه میکرد

...دقایقی گذشت...

 

...

......   .....   ......

...

چه قدر چهره ی این شهید برایش آشنا بود......

...

حس میکرد او همان کسی ست که ...

سالهاست.....

به دنبال او ...

در ودیوار شهر را زیر پا گذاشته است.....

محو در سیمای جذاب او....

....

هنوزنفهمیده بود.....

چطور سراز این قبر در اورده....

....

شهید...

شهید سعید چشم براه....

آرام گرفته در گلستان شهدای اصفهان.....

 

شهید سعید چشم براه.شهید چشم براه.گلستان شهدا اصفهان

این شهید باتمام....

شهدا...فرق...میکرد....

 

دلیلش هنوز هم برایش مبهم است.....

 

فرمانده گروهان رزمی لشکر امام حسین علیه السلام...ومربی آموزش نظامی....

 شهیدمزار سعید چشم براه. مزارشهید چشم براه.گلستان شهدا اصفهان

............

آه خدای من .....این شهید ....

کیست؟؟؟.....

چه رازی دارد.......

.

.

وچه قدر دوست داشتم.....

زندگی نامه ای از این شهید بخوانم......

 

 

السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین....

 

شهید سعید چشم براه.شهید چشم براه.گلستان شهدا اصفهان 

واو ...

همچنان...

حیران....


نوشته شده در پنج شنبه 92/7/25ساعت 7:41 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

بسم الله الرحمن الرحیم


{{راه رسیدن به کمالات عالیه انقطاع کلی از ما سوی الله است.....}}



حتی گذشتن از خود و خواسته های خویش....

(علامه طبا طبائی...در کتاب در درگاه حق)


این زمان است که.......روح وسعت.....پیدا میکند.......

 


نوشته شده در شنبه 92/7/13ساعت 11:42 صبح توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

اگر ایستادگی نمی کردیم ........چه میشد

http://www.uploadtak.com/images/c6235_.jpg

ما تا آخر ایستاده ایم

http://www.uploadtak.com/images/i3874_.jpg

خاکریز خاطرات


نوشته شده در چهارشنبه 92/7/3ساعت 11:2 صبح توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin