سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دریــــــــای نـــور

      انگار....

در شهر خبری ست.....

آسمان میگرید....و اشک هایش را

روی جامه ی سیاه  شهر میریزد.....

بوی خون می آید....

بوی حماسه....

باد ِ روح نوازِ محرم ...

دوباره قلب های گم شده را ...... به یار میرساند....

دوباره...

دل جلا میگیرد.....

چشم پاک میشود.....

و


آتش درون قلب ها ....شعله میکشد.....

اگر کمی گوش کنی..صداهایی شنیده میشود

صدای آقایی .....

هل من ناصر ینصرنی؟

...

.

و

هلهله ی مردم  گرگ صفت زمانه.....

..

 

خدایا کمکمان کن خط ولایت را گم نکنیم.....

...

..........................................................

نتوانستم....

 

نتوانستم مطلب خون درد های 2 را بنویسم.......

ویاتمام کنم....

 

دستم به قلم نیامد.....

 

دلم نخواست گفته شود.....

بگذار بما ند.....

.....

در پس نیزار ها  ی دلم.....

نشد .....

نتوانستم بگویم......

بماند تا پس از آنکه ...

کبوتری آرام از .............

 

این هم بماند......

.......

 

اما ادامه دارد .....

ماهمچنان.....

در راه.............

 

راه کاروان عشق از میان تاریخ میگذرد .هر کس از هر کجا بدین صلا لبیک گوید جزء ملازمان کاروان کربلاست  .شهید آوینی

 

 

 


نوشته شده در سه شنبه 92/9/5ساعت 9:34 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

Design By : Pars Skin