دریــــــــای نـــور
رجب... ماه وصال.... و من..... تنها مانده ام..... خدایا بزن.... تا به خود آیم... امروز... روز شهادت حجت تو.... و من دست هایم خالی تر از همیشه است... و وضعم خراب تر از قبل.... تو را به جان امامم .. امام هادی.... مرا ازین ظلمت نجات بده..... اتلاف وقت شده عادت...... کاری که برای رضای تو نباشد... اتلاف وقت است.... .... السلام علیک یا علی ابن محمدالهادی علیه السلام... به فریادم رس.... تقدیم به امام هادی ع بسم رب الزهرا س مادر جان.... امروز ....روز میلاد شما..... آمده ایم در خانه تان.... تا بدهید.... مهر قبولی عزاداری هایمان را..... عزاداری های فاطمیه.... میدانم... ما که لایق نیستیم.... نه اشکمان اشک بود و نه سوزمان سوز.... نه دردمان درد بود و نه..... ... اصلا فاطمیه را که میفهمد به جز حضرت بقیه الله.؟؟ ... اما میگویند درِ این خانه کمیاگرست... ... چه شهدایی که ایام فاطمیه مهر شهادت به دفتر عمرشان نخورد.... .. مادر جان....یا زهرا س امروز روز میلاد شماست... یک عنایتی....هدایتی....وصالی.. ........نگاهی... .... ....... اللهم عجل لولیک الفرج تقدیم به حضرت فاطمه الزهرا سلام الله علیها... یک حس تازه.... احساس حضور... وقلبی که پاک میشود.... کاروان ... تنها به سوی یک حقیقت حرکت میکند.... کربلا... کربلا نقطه ی عشق است... نقطه ی وصال.... .... السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین علیه السلام.... ما را هم بخوان....بخوان به سوی سرزمین نور.... تقدیم به کوچک ترین شهید کربلا که بزرگی اش عالم شکوهش را حیران ساخته است....هدیه به حضرت علی اضغر علیه السلام سالها پیش .... نوری تابید.... وعاشقان را به سوی مقصد حقیقی فرا خواند... ودر آن زمان از میان چهره ی سرد زمستان لاله ها جوانه زدند.... خوشیدی به نهایت خود رسید وقتی با رفتنش گونه های بسیاری را در آن ماه تَر کرد... وحال سالهاست که مردمان این شهر در هشتم اسفند مزارش را عطر افشانی میکنند.... به یاد همان خنده هایش.. و او..... جز لبخند چیزی نگفت....
شهید شیروانیان،مدافع حرم حضرت زینب س ومزار شهید جان نثاری...در نزدیکی مزار شهید حسین خرازی...
بسم الله الرحمن الرحیم .... دلی که تمام آرزو هایش را قرمز کرده اند .. و... غنچه ای که در زیر بنای بغض نا پیدایم چشم باز میکند.... خرابی زلزله ی لبانم در قلبم نمایان میشود.... خسارت بالاست... و سیلی که به راه می افتد.... دور ها را نظاره میکنم.... پنجره ی چشمانم به روی دنیای مشبکی باز میشود.... .... وقتی در کسوف زمانه باید به دنبال خورشید.. دو چرخه ات را آماده کنی... ... هنگامی که تمام وجودت را در شب ببینی..... ...... به دنبال رهایی.... .. از این ظلمت...... تاریکی.......میان هزاران سیاه چاله ...... دست به دامان اهل نور میشوی.... ............... تا بخورد پیشانی ات به سنگ هدایت.... ..... وگاهی در قلب یک شکسته دل........نور ها بر می خیزد.... .. مگر چه می خواهم خدا...... به جز هدایتت که به خوبانت دادی..... که بفهمم..... خدا یا.. فرجت رابرسان.... دلمان به تنگ آمد...... همان نصرت الهی..... اللهم عجل ولیک الفرج برای شادی دل حضرت بقیه الله و ظهور مولایمان صـــــــــــــــــــــــــلوات ((هدیه به قمر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام)) گاهی وقت ها... فقط من می مانم و خدا..... دلم پر از دلتنگی .... و عاشقانه هایم تمام میشود.... چه قدر حس غریبی ست حس جاماندگی.... .. بگذار حرفهایم پشت پرده باشد....... فقط من وخدایم.... السلام عیک یا فاطمه الزهرا س شبی خلوت از افکار مزاحم در پیش رو داری... سرت را بالا می آوری آسمان در پس روی توست.... پر از پولک های درخشان.... ستاره ای چشمت را میگیرد....وتو.....خیره میشوی....... وزمانی که محو سوگلی آسمان میشوی.... .... دیگر سایر ستاره ها را نه اینکه نخواهی نظاره کنی...... بلکه چشم هایت نمیبیند. آنها را..... ..
اما غیر ممکن است اگر ماهی کنارش باشد ماه را نبینی...... این است قصه .... آن ستاره هر چقدر هم که با عظمت و پر نور باشد....خاک پای خورشید شب ونوربی مثالش است...... ... کسی که عاشق پرتو نور ماه شود...... کی غیر آن را خواهد دید؟؟؟؟؟.... کی زرق وبرق اطراف جلبش میکند...؟؟؟؟؟ فلسفه عاشق همین است....که غیر از او چیزی نبیند..... به قول حافظ ((در خانه ی دل مارا،جز یار نمی گنجد/چون خلوت یار اینجاست اغیار نمیگنجد)) و جز او چیزی را نخواهد... عاشق باید پروانه وار بسوزد... واین عشق بدون معرفت وشناخت میسر نیست..... .. در یه جمله.... بعضی در عشق خدا اصلا ماه را نمیبینند..... بعضی می بینند ولی محو نشدند و لاغیر رو هم میبینند.... و بعضی هم میشوند اولیا ء الله.... .... قصد کرده ام نوشته هایم را هربار به نیت یکی از معصومین ویا بزرگان بنویسم.... اینبار تقدیم به سید زنان عالم حضرت فاطمه الزهرا س برای ظهور آقا حضرت مهدی عج صلــــــــــــــــــــــوات اللهم صل علی محمد و آل محمدو عجل فرجهم انگار سرگر دانی هایم پایان نداشت.... وقتی از همه چیز ..... همه کس، دل بریده بودم..... فکرآنکه......حتی صدایم هم به آسمان نمی رسد.... آزارم میداد.... انگار که هر چه صدا میزنم.... داد وفریاد میکنم...... صدایم به صدایی نمی رسد..... مانده بودم در بین طوفان حوادث...... دلم منجمد..... دست هایم لرزان.... اشک بود....اه بـود... اما.... ..معنویت درونی......خاموش........ مرگ.....روح.... وقتی نگاهت به نگاه گرمی نمیرسد...... وقتی تا افق چند کیلومتری دلت................دیگر خبری از وصال.....معنویت ..... .. وعشق......نیست.... دست هایت............بالا میروند..... برای یک نگاه...... یک نظر الله..... ...... چرا هنوز...با شنیدن نام حسین (علیه السلام).........دلم نمی لرزد......اشکم جاری نمیشود.........سوز دل ندارم.......... آری من هنوز یاد نگرفته ام...... مگر شیعه ی علی نیستم........ ..... به کجا خواهم رفت................. عمرم را به دست بادی سپرده ام که خود ش فانی ست...... در جازدن تا کجا..... کجای این عالم........ همیشه مشکل از من است..... چرا هر بار که عاجزانه می خواهم خداوند وائمه کمکم کنند...............جوابی نمی شنوم...... مشکل از این دل خراب من است.... آخر تاکی.......در دنیای جاهلانه ی خود غلتیدن...... زندگی را نفهمیدیم...................................................نفهمیدیم.... یاالله..... ... تمام امیدم روز عرفه بود....... عرفه جواب مگیرم پس کی؟ .......... کی خدایم بر من ترحم خواهد کرد...... عهد بسته بودم تا جواب مگیرم...... از مزار حسین جدا نشوم..... شهید حسین خرازی................................ روز های شور نو جوانی ام..........با او خلاصه میشود..... . یک دعای عرفه.......کنار حسین...... بوی عطر فضارا پر کرده بود...... ((((((ادامه دارد))))))) بـــسمـــ الله الــرحمــن الرـــحیم شعله های سوزا ن خاطرات ...... دل دلتنگم را میسوزانند....ومن ..... همچنان خاموشم..... وبه پاس همین خاموشیست...... که شعله ها را نمی بینند.... ... انگار سالهاست..... با بغضم همنشین این......بیابانیم... گلویم توان صحبت ندارد..... میترسم... میترسم...لب بگشایم و..... آنگاه.... دلم را آب بِبَرَد...... میترسم ...بغضم بشکندو....... انچرا که رضیست.....بین من وخدایم......... پیش نااهلان...................بازگو شود.... این چه دردی ست..... از کجا......ضربه میخوریم..... بدرقه ی...او......با شبنم های دلتنگی...... چگونه باور کنم.............برگه ی دعوت را از دستم گرفتند...... -برگردید....دعوت ندارید...... پای چه مصلحتی بگذارم...... وقی بین مستحب وواجب ...واجب انتخاب میشود..... دیگر حرفینمیماند ... اما دل من..... یک مشهد الرضا ....یک کربلا...... دلم میسوزد .... از بی اعتنایی مردمان..... مارا چه شده..... یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها دلم پراست ...از خار هایی که ...نیششان.....درد ناک تر است.... و...حال... با آسمانی....از حرف های نگفته...... اما...من همه را در سکوتی.......اشک بار....پنهان میکنم..... بغضم شکست...... واین پایان یک گفت وگوی دو نفرست..... -اللهم عجل ولیک الفرج.....برای ظهور آقایمان دعا کنید....... تنهاست.... دلشکسته..... -خب بله ....خداوند ان شاء الله برساند ظهورشان را.... اما این مطلب چه ربطی به بحثمون داره..... -دلم گرفته......آخه ماهم یه امامی داریم.....اما انگار..... -اهان فهمیدم ...الان دوباره رفتی تو فاز عاشقی وحالات معنوی....باشه عزیزم....مزاحمت نمیشم.....تو حال خودت باش.....خداحافظ.... .... خب این یعنی چـــــی؟؟؟ به کجا داریم میریم...... یعنی فقط در حد حرف....؟؟؟ حتی حاضر نیستیم......... بماند..... ....بماند.... وظیفه ی ما به عنوان یه منتظر چیه؟؟؟ چرا یادمون رفته..... اللهم عجل ولیک الفرج خدایا اماممان را برسان
Design By : Pars Skin |