دریــــــــای نـــور
کسانی که یک عمر مرده اند.... دیروز مهمان داشتیم....از جنس پروانه ها...از جنس کبوتر هاو پرستوهای به آسمان پرکشیده...شهرمان میزبان 2شهیدگمنام بود ... شهید محمد باقر باقری دایی جان این روز ها بدجور دلم هوای تو میکند....کاش چشم هایم برای یک لحظه هم که شده تورا نظاره میکرد.. .............. چه لحظات خوبیست...لحظات حس کردن تو... ودیگر فقط سکوت.... داغ دل لاله امروز برای شهدا وقت نداریم ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم چون فرد مهمی شده نفس دغل ما اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است بهر سفر کرببلا وقت نداریم تقویم گرفتاری ما پر شده از زر ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم جمعه هشتم اسفند ماه پلک های حسین چند لحظه ای بی خوابی شب های قبل را تسکین داده است که پیام یکی از گردان ها ی مستقر در خط مقدم او را از خودبی خود می کند -به ما غذا نرسیده است چند دقیقه بعد مشخص میشود که در یک ساعت گذشته دو ماشین غذا رفته وهردو درمسیر رسیدن به خط مقدم منهدم شده اند وماشین سوم در راه است حسین از سنگر خارج میشود آتش سنگین است -حاجی شما در سنگر بمانید. ما راننده را میاریم تا توجیه بشه. اما اونگران ماشین سوم است و حاضر به رفتن داخل سنگر نیست بالاخره راننده که پیرمردباصفایی است از راه میرسد حاجی او را در آغوش میگیرد ویک دیگر را میبوسند. -مسیر پر از آتیشه اگر نمی تونی ومی ترسی خودم راننده بشم. -حاج اقا می برم. خیال شما راحت باشه... ناگـــــــــــــــــــهان انفجاری زمین وزمان را به آتش میکشد..... . حســــــــــــین آرام خفته است... پر زد....سبک بال....چنین روزی...... .... رسیدیم به کارون،ضربان قلبم شدت گرفته بود روی پل دارخویین....یاد هشتم فروردین سال شصت افتادم که نزدیک بود حسین داخل آب غرق شود وسط پل نگاهی به صورت خونین او کردم دندان هایش شکسته و یک تکه استخان سینه اش روی لباسش افتاده بود .... وغروب جمعه، هشتم اسفند ماه هزار وسیصد وشصت وپنج،مسجد چهارده معصوم شهرک دارخوین که بیش از ده هزار شهید را به خود دیده بود اکنون بدن پاره پاره ی حاج حسین را به مهمانی پذیرفته است -خدایا فرمانده ی ما از پیش ما رفت. تنهایمان گذاشت... -خدایا دیگر صدای اورا از پشت بی سیم نمی شنویم..... -خدایا دیگر تلاوت قرآن اورا نمی بینیم..... -خدایا عجب نعمتی را از ماگرفتی..... قسمتی از کتاب <<جز لبخند چیزی نگفت>> بیست وشش سال پیش....چنین روزی مردی از تبار عاشقان پس ازبیست و نه سال به سوی معشوقش شتا فت...وکسی که به من یاد داد عاشق باشم...به احتمال زیاد هم پنج شنبه مراسم سالگرد شهادتشون در گلستان شهدای اصفهان برگزار خواهد شد حسین خرازی در سال 1336 در اصفهان متولد شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حالی که تجربه دوران سربازی قبل از انقلاب را به همراه داشت به جمع پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و در سایه تدین، پشتکار و اخلاص خویش کار در حوزه دفاع نظامی از انقلاب را از پایینترین رده یعنی نگهبانی و سپس پذیرفتن مسئولیت اسلحه خانه آغاز کرد.
یک لحظه هم شهید نخواهند شد
نمیدانم...
اما ته دلم حسی سپیدوکربُ بلایی می گفت...
انگارمامهمان شهدا بودیم....آری...مهمانی شهدا...
بوی کربلا می آمد...بوی غریبی....
وقلبی که در تب وتاب حضورشان می تپید....هیچ گاه نخواهم توانست حسی که از حضورشان دارم....نگارش کنم....
وچه قدر در برابر روح به آسمان رفته ی آن معامله گرانِ باخدا...ناتوانم
صداهایی می آمد...در آن هیاهوی جمعیت...
آه ه ه ه
دنیایی که چشم توچراغ می بیند ...
سیاه چاله ای بیش نیست....
ومواظب باش از افق رویداد رد نشوی....
انتهایش بی نهایتی نیست....متلاشی شدن است...
دیگر به گلزار شهدا رسیده بودیم...
دلم گرفته بود...جمعیت را از بالای پل هوایی کنار گلزار،مشبکی تماشا میکردم....
غرق ماتمی آتش گرفته....شب شهادت حضرت فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)
با آن هاآرام حرف میزدم ....
آنانی که بارمز یا زهرا....سر به دامان آقا صاحب الزمان گذاشتند
ودوباره شعرآقای رمضانی...
شهید گمـــــــــــــــــــــــــــنام...سلام..
بگو به من حرف دلت رو....تاکی میخوای سکوت کنی...
یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیه)
حضور در صحنههای نبرد گنبد نخستین گام جدی حسین خرازی بود که در بهمن و اسفند ماه 58 انجام گرفت و سپس با شدت گرفتن بحران کردستان به سنندج، پاوه و دیگر شهرهای غرب کشور هجرت کرد.
او در سنندج اقدام به تشکیل گردان ضربت کرد که به عنوان تنها نیروی واکنش سریع در منطقه توانست نقش موثری ایفا کند.
تو خود گفتی هر که عاشق من باشد، عاشقش خواهم بود
و هر که را عاشق باشم شهیدش خواهم کرد
و خونبهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت.
ـ خدایا!
من عاشق توام!
شهید ابوالقاسم تقدیری
Design By : Pars Skin |