دریــــــــای نـــور
... ...
چه حس زیباییست به خدااعتمادکردن....
همه چیزرابه او سپردن...
معلمی می گفت
گاهی خدا امتحاناتی ازمون میگیره تافقط ببینه بهش اعتماد داریم یا...نه
-خدایا سپردم به تو...بهت اعتمادمیکنم...
آخ...آخ...آخ
چه قدر اوضاع ناجور میشه وقتی پای عمل میاد وسط...
تازه میفهمیم
حرف زدن چه قدرآسونه....
مخصوصا اگه این عقل محدود مایک طرف باشه وخدا یه طرف دیگه...
چه قدربه خدا اعتماد میکنیم...
چه قدر باخدا اهل معامله هستیم
چشم تو یه چاه می بیبه...که خدا بهت میگه...خیالت راحت...شیرجه بزن
من هستم...
-بابا توعقل داری...چشماتم که داره می بینه چاهه...
...
چشمم که اشتباه نمیکنه
سرت به سنگی...جایی نخورده...
این کار دیوونه هاست...عمراً...
ابدا....
هنوز جوونم...
ووو
این جور مواقع آدم بین دوراهی عقلش وحرف خدا میمونه
...
میمونه باید چیکار کنه....
چه امتحان سختی....
اما یک قطره ایمان خالص میتوونه مارو نجات بده....
مشکل ما اینه که ایمانمان بومیده....
مشکل مااینه که...به زبان میگیم خدایا تو بزرگی...اما هنوز باورمون نشده...
هنوز در حصار حساب کتاب های دنیای شلوغمون موندیم....
هنوز به عنوان بهترین دوست ویاور قلبمون باورش نکرده....
امام حسین علیه السلام که امام بودندومعصوم...میدانستند چه درانتظارخود وخانواده شان است...پس چرا باز رفتند...پس چرامسیرشان را عوض نکردند؟؟
دبیرمان میگفت...
چون دیوانه وارعاشق خدا بود
با عقل واختیار،تمام وجودو عقلش را به دست معشوق واقعی سپرده بود
میخواست خود وتمام هستی اش(خانواده وهر آنچه داشت)در راه خدا فانی شوند...
و....
دلی داشت والاتر ازعقلش
دلی که بی نهایت بود ومنشا اش خدا...
این ها درحد حرف نیست...
شعار نیست...
این غرق شدن،مارا در عالم خلقت به فنا میکشاند....
نمی خواهیم درک کنیم...
زندگی جز امتحان نیست...
برای او زندگی کنیم... برای رضای او....
هدف خلقت چیست؟
......
ما هنوز تکلیفمان با خدا.....مشخص نیست...
فقط در طونل زمان به گرد خود می چرخیم
Design By : Pars Skin |