سفارش تبلیغ
صبا ویژن


دریــــــــای نـــور

شهید محمد باقر باقری

http://www.uploadtak.com/images/g356_.jpg

دایی جان این روز ها بدجور دلم هوای تو میکند....کاش چشم هایم برای یک لحظه هم که شده تورا نظاره میکرد..

..............

چه لحظات خوبیست...لحظات حس کردن تو...

ودیگر فقط سکوت....


نوشته شده در چهارشنبه 92/1/14ساعت 4:28 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

در سفری که به مناطق جنوب داشتم...طبع شعرم گل کردویک شعرچند بیتی شد.خوشحال میشم نظراتتون رو بخوانم

آتش خاطرات

بـاآتـش دل رهـسـپـارم،قدمـی چـنـد درخـیـابـان هـا
می رسنـد تـاعـمـق جـانـم، خـنجــروتـیــرزبـان هـا
روحــی آواره ام امــشــب،درپــس هــوای بــارانـی
دلـگـیـر تـر ازبـاران هـم،این دل سـیـاه و طـوفـانـی
مــاه جــادّه ازقـــدم هـایــم، درآب مـی شـــود پــاره
تــلخـی اشـک هـایـم را،باران خـیـس می شودچـاره
دل پریشـان ومـن انـگـار،درهجـوم خاطرات نـاپیـدا
دل به دلــدار دادم مـن،بــرق عشــق درنهـانـم پیــدا
آری امـشــب هسـت ویـران،حال ایـن دالان تـنهایـی
زنــده شــد باز در ذهــنـم،خـاطـرات روز بــارانـی
همه جا گِــل بـودوایـن چَشـم،اشک فشـان وسیـلابـی
زِ فــوج مـلائـک وشـهـیـدان،دیـده ام نـشـد آفـتـابـی
صـبـح جمـعـه دگـرگــون بـود،حــا لـم زِ طــلائـیـه
اهــل عـشـق چـه خـوب گـفـتـند،ایـنجاچـه طــلائـیـه
گـفتـنـد قطـعه ای زِبهـشـت خدا،کربلای ایران است
گـفـتــند کـه سـراسر ایـنـجـا،مـحـفـل شـهـیـدان است
زِ زخم شعـلـه بـارنیـنوا،خون لاله هازِآسمـان چِکـد
شده هور گـلـگون زِیـار،جمعـه ها شایـدکـه او رسد
کرده آواره ام تاصبـح،حسی که غلتیده درپس خاک
زاره هـایـی کـه زِدلـتـنگی،کرده قلب سردم نمنـاک
به شب نزدیک ترایمان ها،درغروب غیرت انسانها
زِ بـشــرشــده کـبـود، آسـمـان زِحَـدِّ عــصـیـان هــا
زِشـباهـنگ نامه می رسد،نورباران می شود زمیـن
خط خورده برگـه ای زِشـب،ماه آسـمـان بشـدغمیـن
شــب هـای بـی سـتــاره را،بـانـالـه جـارو می کـنـم
ازشـــدت دل زخــمــی ام،انـــــوار دارو مـی کــنـم

http://www.blogfa.com/photo/p/peyman6427.jpg


نوشته شده در چهارشنبه 92/1/14ساعت 1:0 صبح توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

این روز ها حس غریبی سایه به سایه لحظات عمرم را به دست بادی می سپارد که من مقصدی برایش نمی بینم.
درکوچه پس کوچه های خیال های خاکی ام گم شده ام....
 فقط می دانم..
تارسیدن به واقعات راهی نیست....اگـر...

وهمین اگر هاهستند که ما در های اجابت را بسته می بینیم..
خدایا
من مهدی ام را میخواهم....امامم را، آقایم را....
  انگارمدتیست
شبیه بچه های دو ساله شده ام....
 واین همه ی افکاری بود که در راه به آن ها فکر میکردم
..............
آرام، آرام...ازمیان صدها گل لاله...میگذرم
فکری مرا میان خاطرات بااو انداخت حس کردم چه قدر دلتنگ اوشده ام...
وحالا درآخرین پنج شنبه ی سال قدم به قدم به حسین نزدیک تر میشدم...
حاج
حسین خرازی
ازبهترین لحظات عمر من در کنار آن ها بودن است
 چه گذشت...

چه گذشت...
وبه یاد پلاکی که....

دلم آرام گ
رفته بود
چگونه میتوان دلکند از او...

گلزار شهدا اصفهان مزار شهید حاج حسین خرازی
شهدادم عیدی مارو یادتون نره



نوشته شده در پنج شنبه 91/12/24ساعت 9:4 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

خاطرا ت کلاس دینی(تدریس دینی یا انشانویسی)


سرکلاس...

قراره درس جدید رو معلم بدن....فقط خدا میدونه چه فکری الان تو سرشونه ودرس جدید رو می خوان با چه روش جدیدی بدن کلا یه بار نشده از اول سال مثل همه معلما بی دردسر درس بدن .... حالا این طرف مثبت ماجراست...بد بختی از اونجایی شروع میشه که بخوان امتحان یا پرسشی داشته باشن!!

خدا این دفعه رو به خیر بگذرونه...البته ناگفته نمونه که ایشون به خواطر نو آوری ها وخلاقیت هایی که دارن بچه های کلاس دوستشون دارن

پاشدن روی تخته کلاس یه سری کلمات نوشتن....بعد هم گفتن با این کلمات یه متنی بنویسید که هم از درون مایه ومفهوم،وهم عین کلمات درون آن متن استفاده شده باشه... به بهترین متنی که مفهوم درس رو برسونه 20داده میشد....سوال کرد،چون کسی پیش مطالعه نداشت شد این کار رو بکنه.

البته ازاول سال همیشه درس بعد رو همه بچه ها پیش مطالعه داشتن،یعنی جو کلاس این طورپذیرفته شده بودامابه خاطرامتحان واین که دوجلسه ای بود نوع تدریسشون نیازی به پیش مطالعه نداشت کسی هم نخوانده بود

بهترین نوشته به پیشنهاد خانم روی وبلاگ قرار میگرفت

یه نگاهی به کلمات انداختم...ظاهرا هیچ ربطی به هم نداشتن،

بدی-پیش گیری-روش عملی-دعوت-ترک- بیماری مسری-اقدام مناسب-امام حسین(علیه السلام)


درس چهاردهم دین وزندگی...نظارت همگانی...دیگه به اخلاق دبیرمون عادت کرده بودیم...

شانسمون گفت کلمه ی امر به معروف....رو فاطمه به چشمش خورده بود


ده دقیقه بعد

سینزده مفهوم متفاوت ....یکی از بچه هاهم یه داستان ساختگی نوشته بود

همه خوندن ....به نظرخانم صابری نوشته های همه خوب بود...

رای گیری شد 3نفر برگزیده شدند

خانم ها:فاطمه دهخدا-حمیده باقری-شیدا دستجردی

فاطمه دهخدا:

دردین اسلام همیشه ترک بدی ها ودعوت به خوبی ها یعنی همان همر به معروف ونهی از منکرتوصیه شده است ونمونه هایی از آن وجود دارد که همه آن را میدانند وآن را به عنوان نمونه بارز روش عملی برای پیش کیری از گناهان میشناسند همانند امام حسین(علیه السلام)که در روز عاشورا چندین بار سخن رانی کرده وبادعوت به خوبی ها وترک بدی ها با اقذامی مناسب خواستند تادشمنان اسلام را متوجه اشتباه خود کننداما در آن روزگار بیماری مسری فریب خوردن در بین تمام مسلمین شایع بود درست مانند امروز وجامعه ی ما که بیماری مسری بی حجابی و بی بند وباری از دنیای غرب وارد دنیای ما شده است ودیگر هیچ کس به پند های افرادی که می خواهند[به وظیفه ی شان عمل کنندو]نهی از منکر کنند گوش نمی کنند [البته ناگفته نماند این کار در جامعه ی امروزه ی ما نیاز به مهارت های خاصی دارد و بدون این مهارت هاموجب نابسامانی بیشتر جامعه خواهیم شد]

و افرادمجذوب رسانه های غربی شده اند

 


نوشته شده در پنج شنبه 91/12/17ساعت 3:26 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

در پس دقایق،این خاطره هایند...که جلوه نمایی میکنند...

خوب..........بد....سخت. و....

هرچه خواهی اسمش را بگذار...

زندگی یعنی....مجموع خاطرات تلخ و شیرین...

عقربه راه برگشت ندارد

این ساعت است که در پیچ و تاب ارقامی تکراری سردر برف کرده....

تلاطم امواج دریای زندگی بی نهایت است

در پس هرصعود، نزولی هم هست.....فقط....

 

یک ناخدای خوب در این دریا.....مقاوم وصبور است...

ناخدایی که راه بازگشت ندارد

....باید برود....

اگر بداند که دریا...جای اونیست...

تا ازدست ندهیم....قدر نمیدانیم....

 

خدایا کمکمان کن......اگر طوفانی هم هست اسیرش شویم

خدایا کمکمان کن......اگر طوفانی هم هست اسیرش شویم


نوشته شده در دوشنبه 91/12/7ساعت 7:51 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

 

معلم رو به من کرد و پرسید: تو که امتحانت خیلی خوب شده چرا به جای اسمت نوشتی بگذار گمنام بمانم؟معلم دین وزندگیمان بود....خلاق ترین معلمی که به عمرم دیده بودم...از نظراکثر بچه ها که با روحیاتم آشنایی داشتند، کارم

عجیب نبود..جوابم سکوتی سبز و یک لبخند گرم بود...

اما این نغمه در تفکرات به گل نشسته ام آن روزموج میزد....

((مردان خدا زمانی لایق برای گمنامی و شهادت شدند که امتحان خدا را خوب داده بودند))

شهیدان راه خدا.سبکبالان.شهیدان این سرزمین...شلمچه وطلائیه

ویا

همانا خوبان واولیاءالله در این دنیا گمنام اند

بهترین امتحان را شهدا داده اند

اول سال....یادش بخیر 

 


نوشته شده در دوشنبه 91/11/30ساعت 9:2 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

 


 

درغروب خورشیدآسمانی دلسوخته.یاصاحب الزمان

دارد چه بلایی سرمان می آید

کی قسمت خوب داستان می آید؟



قرآن خدا سوخته اما دارد

دود از دل صاحب الزمان می آید

 


 
نوشته شده در پنج شنبه 91/11/26ساعت 6:9 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

گل نرگس.امام زمان.یابن الحسن.مهدی(عج).یوسف زهرا

آدم ها وقتی به بن بست دنیامی رسند.خواستار یک منجی اند که نجات بخش روح آن ها باشد!!

انسان فطرتاً منجی طلب خلق شده است

اما انسان ها درهنگام پوچی این رامی فهمند

شاید علت افزایش فیلم های آخر زمانی در غرب همین باشد

خداوند همه چیز رادر این دنیا فانی خلق کرد....وما آدمیان چه قدر دیر می فهمیم این دریای لذت ها....خوشی ها.....این کوه های مشکلات وبدبختی هایی که مانند دیوار چین میمانند...تمام شدنی ست...

اللهم عجل ولیک الفرج

آمین

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 91/11/18ساعت 5:50 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

در این باران نگاه های مسموم،چتر حجاب راباخود بردار......

در این باران نگاه های مسموم،چتر حجاب راباخود بردار

در روزگاری که چشم های سیاه شبیه آدمیان حریص تر ازهمیشه است عدّه ای رویای زیبایی رادر هتک عفت می بینند.در هتک حریمی که تندیس حیا،یاس بوستان محمدی دردفتر اندیشه های یک بانو به جا مانده است

بانو...نجابت وکمیای غیرتت را به لبخندی هرزه مفروش


نوشته شده در دوشنبه 91/11/16ساعت 7:41 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

برای تو می نویسم  تو که آیینه چهره خدا هستی.

برای تو و به پاس اینکه امام زمان منی  به پاس اینکه توفیق انتظار تو را دارم .انتظار برای آمدنت.

و انتظار برای رسیدن و جا نماندن....و انتظار برای رسیدن به متن زیبای بندگی...

من از آنروز که در بند تو ام آزادم!

و برای توست متنم .. شعرم .. و کاش ریا نبود اگر میگفتم نبض زندگی ام..!:

هر که را مینگری گشته اسیر غم تو

کیست آنکس که درین درد گرفتار تو نیست

 من و دل از دل و جان هر دو خریدار تو اییم

دل ندارد به خدا هر که خریدار تو نیست

یو سف فاطمه از پرده غیبت به درآی

 که مرا طاقت خندیدن اغیار تو نیست

و گفتم  و نوشتم تا بدانی و بدانم که برای تو انتظار می کشم و درد من تنها از فراق روی تو ست:

تو ندانی که دلم از غم و حسرت خون است     غم دوری غم هجران غم یا ران چون است

بشنو از سوز دلم تا که بگوید بر تو:                  آه و آتش لیلی اند و جگرم مجنون است

یا ر رفت و شدهام مات زکردار رخش               هرکه با کیش رخش مات نشد مغبون است

اللهم عجل لولیک الفرج(عج)


نوشته شده در دوشنبه 91/10/25ساعت 1:24 عصر توسط رهسپاریار نظرات ( ) |

<      1   2   3      
Design By : Pars Skin