دریــــــــای نـــور
دلم میگیرد به یاد این خوبان...... وچه قدر حس غریبیست...... درپس یک روز بارانی....... خاطرات...... طلائیه..... ایمان هیچ بنده ای راستین نمی شود مگر زمانی که اعتمادش به آنچه نزد خداست از اعتمادش به آنچه در دست خود دارد بیشتر باشد.... شرح نهج البلاغه،ج 19،ص 216 کسانی که یک عمر مرده اند.... شعیب (ع) یکی از پیامبران الهی است که نام او در قرآن یازده بار آمده است، آیات 59 تا 85 سورة اعراف و آیة 89 سورة هود به روشنی بیان میکند که او بعد از نوح و هود و صالح و لوط علیهمالسلام به پیامبری برگزیده شده است. سلسلة نسب حضرت شعیب (ع) به اختلاف نقل شده است. مسعودی مورخ معروف، او را از فرزندان نابت بن مدین بن ابراهیم دانسته است دیگر مورخان نیز دربارة نام او اختلاف دارند. ابن اثیر نقل می کند که برخی نام آن حضرت را «تیرون» و برخی هم «شعیب» دانستهاند . بنابر همین قول برخی از مفسران شعیب را با «تیرون» پدر زن موسی (ع) که در عهد عتیق مذکور است و به داستان او و دخترانش و موسی (ع) در سورة قصص آیه 1 به بعد اشاره شده است یکی دانستهاند. توکل به خدای متعال و تسلیم در برابر اراده و خواست او، رضایت به قضای الهی و واگذاری امور خویش به خدا. و ساله رجل عن قول الله تعالی: (( و من یتوکل علی الله فهو حسبه))(1) التوکل درجات: منها ان تثق به فی امرک کله فیما فعل بک، فما فعل بک کنت راضیا و تعلم انه یا لک خیرا و نظرا. و تعلم ان الحکم فی ذلک له فتتوکل علیه بتفویض ذلک الیه و من ذلک الایمان بغیوب الله التی لم یحط علمک بها فوکلت علمها الیه و الی امنائه علیها و وثقت به فیها و فی غیرها.(2) مردی معنای این آیه را سوال کرد: هر که بر خدا توکل کند همو برایش بس است. فرمود: توکل درجاتی دارد، یکی آن که در هر کاری که با تو کرده به او اعتماد داشته باشی، به همه راضی باشی و بدانی که در هیچ خیری و هیچ رایی در حق تو کوتاهی نکرده و اختیار به دست اوست، پس بر او توکل کنی و کارها را به او واگذار کنی. دیگر ایمان به غیب های اوست که تو از آن ها بی خبری، باید عملش را به او و امنایش واگذاری و درباره ی آن غیب ها و غیره به او اعتماد کنی. امام رضا(ع) توکل را از ارکان ایمان می داند و می فرماید: الایمان اربعه ارکان(3): التوکل علی الله و الرضا بقضاء الله و التسیم لامر الله والتفویض الی الله و قال العبد الصالح: ((و افوض امری الی الله فوقاه الله سیئات ما مکروا)).(4) سوال شد از امام رضا(ع) از حد توکل: امام (ع) فرمودند(5): ((این که از احدی جز خدا نترسد)). هم چنین از امام رضا (ع) پرسیدند که :یقین چیست؟ امام (ع) در پاسخ فرمودند(6): توکل به خدای متعال و تسلیم در برابر اراده و خواست او، رضایت به قضای الهی و واگذاری امور خویش به خدا)). باز فرمودند: هرکس به خدا اعتماد کند، خداوند او را خشنود خواهد ساخت. هر کس به او توکل کند، خداوند امور او را به عهده خواهد گرفت و وثوق و اعتماد به خدا قلعه ی محکمی است که فقط مومن در آن راه خواهد یافت. منبا:تبیان ... ... دیروز مهمان داشتیم....از جنس پروانه ها...از جنس کبوتر هاو پرستوهای به آسمان پرکشیده...شهرمان میزبان 2شهیدگمنام بود ... چشمها را باید شست ، جور دیگر باید دید ! آیه های قرآن دارای مفاهیم عمیقی است و هر بار که میخوانی معنی و مفهوم جدیدی استنباط میکنی و دریافت تازه ای بدست می آوری . هر موقع که قرآن میخوانی باید چشمهارا بشویی و جور دیگری ببینی تا دریچه ای از مفاهیم و احساسات زلال بر روی تو گشوده شود. آرام در گوشه ای دنج می نشینی ، کتاب خدا را میبوسی و بر روی چشمهایت میگذاری چشمها را میبندی و آرام بخش ترین و ایمن بخش ترین جمله دنیا را آرام و شمرده بر زبان جاری میکنی و میگویی : اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ! با گفتن این جمله احساس میکنی که بلافاصله شیطانها از اطرافت پراکنده شدند و حاشیه امنی در پیرامونت ایجاد شد و خداوند تو را در جوار کتاب خود در پناه خویش گرفت. همینطور که در پناه خدا قرار گرفته ای ، بهترین احساس به سراغت می آید ، احساس سبکی میکنی و نوعی بی وزنی به سراغت می آید و با یک حس عمیق عاطفی بهترین جمله عالم هستی را در برابر خدا و در پناه او بر زبان جاری میکنی و میگویی : بسم الله الرحمن الرحیم. با گفتن این جمله می بینی که خدا خوشش آمد و لبخند زد و با رحمانیت و رحیمیت زلال خویش به تو لبیک گفت . آرام و با احترام قرآن را میان دو دستت میگیری و باز میکنی. آیه چهارم از سوره طارق مقابل چشمت ظاهر میشود: إِن کُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَیْهَا حَافِظٌ ?4? هیچ کس نیست مگر اینکه نگاهبانى بر او [گماشته شده] است آیا از نیکی کردن پنهانی ، لذت نمیبردی ؟ و ریا کاری دامنت را میگرفت ؟ آیا فکر میکردی که از خدمات تو قدردانی نمیشود و به همین خاطر دستت به کار نمیرفت؟ و انگیزه ات از بین میرفت ؟ آیا از خطرات زندگی واهمه داشتی ؟ آیا از بی وفاییها افسرده بودی ؟ . . . دیگرخیالت راحت باشد ، خداوند ماموری برای تو گماشته است که حافظ توست ، نگهبان توست و میدانی که یک نگهبان خوب همه کارها و اتفاقات مربوطه را به دقت زیر نظر دارد و ثبت میکند . یک نگهبان خوب ، مسلط و مراقب است و تمامی آمد و شدها را کنترل میکند . پس هر زمان که برخدا توکل کردی و برای کردار نیک عزم کردی ، خیالت راحت باشد و از هیچ چیز واهمه نداشته باش که تو تحت مراقبت و محافظت شدیدی قرار داری ! هیچ کس نمیتواند کار تو را نابود کند و یقین بدان که ارزش کار تو دانسته خواهد شد و بهترین تقدیرها از آن بعمل خواهد آمد و بهترین جایزه ها را خواهی گرفت . روحیه ات بیست باشد ! نگران هیچ چیز نباش و با قدرت فوق العاده به کارت ادامه بده ، اگر کوهها از جاى کنده شوند تو ثابت و استوار باش . . . موفق باشی ! منبا: شهید محمد باقر باقری دایی جان این روز ها بدجور دلم هوای تو میکند....کاش چشم هایم برای یک لحظه هم که شده تورا نظاره میکرد.. .............. چه لحظات خوبیست...لحظات حس کردن تو... ودیگر فقط سکوت....
یک لحظه هم شهید نخواهند شد
اثر توکل و اعتماد به خدا
چه حس زیباییست به خدااعتمادکردن....
همه چیزرابه او سپردن...
معلمی می گفت
گاهی خدا امتحاناتی ازمون میگیره تافقط ببینه بهش اعتماد داریم یا...نه
-خدایا سپردم به تو...بهت اعتمادمیکنم...
آخ...آخ...آخ
چه قدر اوضاع ناجور میشه وقتی پای عمل میاد وسط...
تازه میفهمیم
حرف زدن چه قدرآسونه....
مخصوصا اگه این عقل محدود مایک طرف باشه وخدا یه طرف دیگه...
چه قدربه خدا اعتماد میکنیم...
چه قدر باخدا اهل معامله هستیم
چشم تو یه چاه می بیبه...که خدا بهت میگه...خیالت راحت...شیرجه بزن
من هستم...
-بابا توعقل داری...چشماتم که داره می بینه چاهه...
...
چشمم که اشتباه نمیکنه
سرت به سنگی...جایی نخورده...
این کار دیوونه هاست...عمراً...
ابدا....
هنوز جوونم...
ووو
این جور مواقع آدم بین دوراهی عقلش وحرف خدا میمونه
...
میمونه باید چیکار کنه....
چه امتحان سختی....
اما یک قطره ایمان خالص میتوونه مارو نجات بده....
مشکل ما اینه که ایمانمان بومیده....
مشکل مااینه که...به زبان میگیم خدایا تو بزرگی...اما هنوز باورمون نشده...
هنوز در حصار حساب کتاب های دنیای شلوغمون موندیم....
هنوز به عنوان بهترین دوست ویاور قلبمون باورش نکرده....
امام حسین علیه السلام که امام بودندومعصوم...میدانستند چه درانتظارخود وخانواده شان است...پس چرا باز رفتند...پس چرامسیرشان را عوض نکردند؟؟
دبیرمان میگفت...
چون دیوانه وارعاشق خدا بود
با عقل واختیار،تمام وجودو عقلش را به دست معشوق واقعی سپرده بود
میخواست خود وتمام هستی اش(خانواده وهر آنچه داشت)در راه خدا فانی شوند...
و....
دلی داشت والاتر ازعقلش
دلی که بی نهایت بود ومنشا اش خدا...
این ها درحد حرف نیست...
شعار نیست...
این غرق شدن،مارا در عالم خلقت به فنا میکشاند....
نمی خواهیم درک کنیم...
زندگی جز امتحان نیست...
برای او زندگی کنیم... برای رضای او....
هدف خلقت چیست؟
......
ما هنوز تکلیفمان با خدا.....مشخص نیست...
فقط در طونل زمان به گرد خود می چرخیم
نمیدانم...
اما ته دلم حسی سپیدوکربُ بلایی می گفت...
انگارمامهمان شهدا بودیم....آری...مهمانی شهدا...
بوی کربلا می آمد...بوی غریبی....
وقلبی که در تب وتاب حضورشان می تپید....هیچ گاه نخواهم توانست حسی که از حضورشان دارم....نگارش کنم....
وچه قدر در برابر روح به آسمان رفته ی آن معامله گرانِ باخدا...ناتوانم
صداهایی می آمد...در آن هیاهوی جمعیت...
آه ه ه ه
دنیایی که چشم توچراغ می بیند ...
سیاه چاله ای بیش نیست....
ومواظب باش از افق رویداد رد نشوی....
انتهایش بی نهایتی نیست....متلاشی شدن است...
دیگر به گلزار شهدا رسیده بودیم...
دلم گرفته بود...جمعیت را از بالای پل هوایی کنار گلزار،مشبکی تماشا میکردم....
غرق ماتمی آتش گرفته....شب شهادت حضرت فاطمه الزهرا(سلام الله علیها)
با آن هاآرام حرف میزدم ....
آنانی که بارمز یا زهرا....سر به دامان آقا صاحب الزمان گذاشتند
ودوباره شعرآقای رمضانی...
شهید گمـــــــــــــــــــــــــــنام...سلام..
بگو به من حرف دلت رو....تاکی میخوای سکوت کنی...
یا فاطمه الزهرا (سلام الله علیه)
<a href="http://ads.adsready.com/www/delivery/ck.php?n=a8fcf057" target="_blank"><img src="http://ads.adsready.com/www/delivery/avw.php?zoneid=9&amp;n=a8fcf057" border="0" /></a>
Design By : Pars Skin |